در هفتههای اخیر، وقوع بارشهای مداوم و شکلگیری سیلابهای سهمگین در استانهای مختلف کشور، سبب شکلگیری دیدگاههای مختلفی میان افراد مختلف جامعه، مدیران، تمداران، صاحب نظران حوزههای مختلف علمی و. در خصوص خسارات و مضرات این رویداد و یا حتی منافع و آوردههای آن برای کشور گردید. فارغ از بحث و جدلهای گوناگون با رویکردهای علمی و غیرعلمی و حتی جهتدار ی یا تکنیکی به این زنجیره رویدادها، نتیجهگیری علمی، دقیق و سودمند برای محافل علمی و مدیریتی، نیازمند گذشت زمان کافی و آشکار شدن واقعیتهای لازمه بر پژوهشگران به منظور ارایه گزارشهای دقیق و علمی از این دسته رویدادها است. با این حال مشاهده این رخدادها به روشنی نشان می دهد که نکات مشخصی به عنوان نظرات مورد توافق در میان افراد با دیدگاههای مختلف قابل جمعبندی و ارایه است. در این نوشته کوتاه به چند نکته اساسی در رابطه با مسأله مدیریت بحران و سیلابهای مخرب اشاره خواهد شد.
اولین و مهمترین نکته در خصوص بحران های اخیر، «عدم آمادگی در برابر سانحه» بود. به بیان دقیقتر اگر مدیریت بحران را در معنای اصلی آن شامل 4 مرحله پیشگیری، آمادگی، مقابله و بازسازی بدانیم، در جریان سیلهای گسترده اخیر مشخص شد که مدیریت بحران در کشور، تنها به مرحله مقابله (و امداد) توجه داشته و با بروز هر حادثه یا بحرانی در سطح ملی و منطقهای، مدیران، دستگاهها و نهادهای امدادرسان و مقابله کننده وارد عمل شده و پیش از بروز حوادث مختلف هیچ برنامه مشخصی برای مقابله، امداد و ارزیابی خسارات در این رابطه وجود ندارد. علاوه بر این برنامهریزی برای مدیریت بحران نیازمند ملحوظ کردن سطوح مختلف فضایی (ملی، منطقهای و محلی) در کنار بخشهای مختلف مدیریتی و عملیاتی (وزارتخانه و نهادهای مختلف) در این رابطه است.
دومین موضوع که به نوعی با نکته اول در ارتباط مستقیم است، عدم سازمان یافتگی نیروهای امدادی، نظامی و مردمی در امدادرسانی به حادثه دیدگان بود. از ساعات اولیه بروز حادثه در شمال و پس از آن غرب کشور، نیروهای مختلف نظامی و امدادی و گروههای مردمی به منظور امدادرسانی به سانحه دیدگان وارد عمل شدند که در جایگاه خود حرکتی شایسته تقدیر است. با این همه برآیند کار نشان داد که هر یک از این نیروها بر مبنای دستورات یا الگوی خاص خود در حال عمل بوده و برنامه هماهنگ کنندهای میان آنها وجود ندارد. امری که خود به دلیل ناقص بودن فرایند مدیریت بحران در سطح ملی و منطقهای تبلور یافته است.
سومین نکته، نادیده گرفته شدن مسأله آب و خطرات ناشی از آن در دستورالعملهای طراحی و مهندسی است. وقوع زلههای مرگبار منجیل و بم سبب شد تا تغییر نگرش اساسی در بحث طراحی سازههای فنی ایجاد شود. جدای از این امر، وقوع زلههای گوناگون با قدرت تخریب بالا در طول تاریخ ایران، همواره سبب شده تا به خطر ناشی از زله به عنوان اصلیترین خطر طبیعی برای ستگاههای انسانی نگاه شود. تنها وقوع جنگ تحمیلی و تهدیدهای بالقوه امنیتی در حوزه ملی طی چند دهه اخیر سبب شد تا به موضوع پدافند غیرعامل به عنوان الگویی جهت مقابله غیر مستقیم با این تهدیدها توجه شد. در نتیجه سایر بلایا و حوادث بحرانساز برای کشور در حاشیه قرار گرفتند که مسأله سیل یکی از این رخدادها است. از این رو ضروری است تا بازنگری اساسی در خصوص شناخت سایر خطرات بالقوه برای ستگاههای کشور، تدوین دستورالعملهای مرتبط برای آمادگی و مقابله با آنها صورت گیرد.
در پایان نباید از یاد برد که تغییر در رویکردهای مدیریتی و مهندسی به معنای پایان خطر ناشی از رخدادهای طبیعی نخواهد بود؛ چرا که انسان همواره مقهور طبیعت بوده و خواهد بود. در این مسیر شناخت صحیح و هماهنگی با رخدادهای طبیعی باید به عنوان اصل اول مد نظر قرار گیرد. در کنار این امر، تغییر نگرش از الگوی گسسته، بخشی و مقطعی در مدیریت فضایی کشور به یک الگوی یکپارچه، شبکهای، مبتنی بر همکاری و بلندنگر باید در دستور کار نظام مدیریتی کشور خصوصا در حوزه مدیریت بحران قرار گیرد.
مهدی برنافر- دکتری شهرسازی و پژوهشگر
درباره این سایت