دیروز فرصتی دست داد تا مروری بر کتاب اصول طراحی شهری دکتر نقی زاده داشته باشم. جدا از دیدگاههای مختلفی که ایشان بیشتر از بعد نظری و از دیدگاه اسلامی-ایرانی (البته به صورت موجز و کلی) در مورد طراحی شهری مطرح میکنند، بعضی موارد مصداقی درون متن هم بسیار قابل تامل به نظر می رسیدند. یکی از نکات قابل توجه که ایشان بیان می کنند مربوط به تفاوت در نحوه ارزیابی بافتها از دیدگاه اسلامی ایرانی با دیدگاه رایج غربی در طراحی شهری است. برای مثال در ارزیابی سرزندگی بافتهای شهری، طراحان شهری معمولا برای قضاوت در خصوص سرزندگی شهرها یا بافتهای مورد پژوهش، به جداره و معابر اصلی توجه میکنند و در صورت عدم وجود فعالیتهای جاذب جمعیت یا پویایی در معابر نتیجه میگیرند که بافت سرزنده است یا خیر؛ در حالیکه این روش انقطاعی سبب میشود سایر روابط درون بافت نادیده گرفته شود. مصداق واقعی چنین شرایطی را میتوان به وضوح در بافتهای تاریخی و قدیمی کشور مشاهده نمود. معابری که به ظاهر فاقد سرزندگی میرسند تنها شریانهای عبوری بافتهایی هستند که از درون سرزنده بوده و حیات اجتماعی درون آنها جریان دارد؛ نظیر بافت شهر یزد که مصداق روشنی از این خصیصه است. از این رو نه تنها طراحی بافتهای شهری کشور بلکه حتی ارزیابی و سنجش آنها با معیارهای جوامع غربی (که بر مبنای شرایط اجتماعی-اقتصادی همان جوامع وضع شدهاند) نه تنها سبب نخواهد شد که ما به الگوهای بهتر و جامعتری برای ارایه گزینههای طراحی دست یابیم؛ بلکه خود می تواند به نوعی سبب قضاوت اشتباه درخصوص شرایط حاکم بر بافت شده و با ارایه راهکارهای نادرست بر تنشهای فعلی موجود در بافت بیافزاید.
درباره این سایت